همنفس
همنفس

همنفس

من و تو

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

...

سلام ...

سلام همنفس من

همیشه وقتی عصبی بودم ،اگر کاری کردم یا تصمیمی گرفتم بعدش ازش پشیمون شدم. دلم نمیخواست تو این وب چیزی از ....بگم. دلم نمیخواست فضای اینجا رو که برام یه حالو هوای دیگه ای داره ، برام اینهمه مقدسه ، با حرف زدن درمورد چیزایی که دیگه هیچ ارزشی برام ندارن خراب کنم .

پست قبلو تو زمانی که عصبی بودم زدم . افکارم آشفته بودو خسته شده بودم بدون اینکه فکر کنم هرچیزی که اون لحظه به ذهنم می رسید نوشتم. حالا پشیمونم چرا با گفتن اونا نباید اون حرفا رو حداقل اینجا میزدم اما ...

قرار بود حذفش کنم ...

برام مهم نیست بود و نبود اون آدم . از اولش تو زندگی من جایی نداشته و حالا هم نداره هیچ وقت دیگه هم نمیتونه داشته باشه . برای همیشه ذهنمو از اون و هر چیزی که مربوط به اون بوده پاک کردم . برام مهم نیست که باشه یا نه. گل من من تورو دارم ، همنفسمو ، آرامش وجودمو...


این شعر محسن چاوشی واقعا قشنگه


تو شعرای سپید من جایی نمونده واسه تو

سیاهی و دربه دری از روزگار من برو

برو دیگه دوس ندارم یه لحظه پیشم بمونی

دیگه نمیخوام تو گوشم شعرای غمگین بخونی

دنیای من روشنه و تو دشمن روشنیا

خورشید من داره میاد بی سرو پای رو سیاه

می خوام روزای خوب من شکنجه جونت بشه

سپیدیای من تورو تا مرز مردن بکشه

اگه نمیری ام بدون که دشمن جون منی

دلم میخواد هر جوری هست کنار من جون بکنی

سیاهی و دربه دری غصه نا تموم من

چقدر باید گریه کنم از من و گریه دل بکن

دختر ماه و مهر من اومده و پشت دره

اونم دلش میخواد غمو از روزگارم ببره


میدونم این تصویر تکراریه و تو یه پست دیگه ازش استفاده کردم اما واقعا روزگار الان منو نشون میده. زمانی که ساختمش هم تا این اندازه بهم نزدیک نبود





چرا

 

خدایا چرا؟

چرا دست از سرم بر نمیداره؟

چرا نمیذاره با گلم خوش باشم ؟

چرا نمیذاره با همنفسم نفس بکشم؟

چرا هر دفعه یه داستان تازه درست میکنه تا آرامش منو بهم بزنه؟

خدایا اشتباه کردم ، قبول دارم به خداییت قبول دارم اشتباه کردم ...

اما

اخه مگه فقط این اشتباه از طرف من بود؟ اگر تقصیر اون از من بیشتر نباشه کمتر نیست. بخدا اشتباهاتش کمتر از من نبوده.

خودت شاهد بودی خودت که میدیدی .

خداااااااااااااااااااااا... اشتباه کردم. بخداییت پشیمونم . عذابشم که کشیدم دیگه قراره چی بشه؟ دیگه میخواد باهام چیکار کنه؟

من که دیگه تا اونجا که میتونستم هر کاری کردم تا همه چیز فراموش بشه. اما مث اینکه قرار نیست این گذشته لعنتی این خاطرات کثیف ولم کنه . مثل اینکه میخوان تا اخر عمر باهام باشن و منو عذاب بدن.

خدا اون چند سال تنهایی بس نبود ؟ این عذابی که از گذشته همراهم بود بس نبود؟ اون تهمتی که بهم زد بس نبود؟ اونهمه بی معرفتیایی که در حقم کرد بس نبود؟ اون همه قولای دروغی که بهم میداد بس نبود؟ اینهمه گناهایی که بخاطرش مرتکب شدم و بار گناهامو هر روز سنگین تر کردم بس نبود؟ اون سال هایی که باید از زندگی مثل همه لذت میبردم تو آتیش اون سوختم بس نبود؟

خسته شدم از این موضوع لعنتی به خداییت قسم خسته شدم. چرا تموم نمیشه؟

خدایا بازم هزار بار شکرت که گلم کنارمه . که وقتی خسته ام وقتی از دنیا دلم  گرفته ، اون هست ، باهامه ، آرومم میکنه . خدایا باشه تحمل میکنم همه سختیا رو همشو . دیگه تنها نیستم . دیگه نمیترسم این غما از پا درم بیاره . همین که کنارمه ، همین که میدونم آرامش وجودم کنارمه باعث میشه سختیا رو تحمل کنم...

 گل مهربونم ، آرامش من ، بخاطر وجود پاکت ، بخاطر حضورت .ممنونم ازت .

 بخاطر اینکه تورو بهم داد ، تور آورد تو زندگیم ، چقدر شکرشو بگم که حداقل خودمو راضی بشم؟ اگر تا آخر عمرم بخاطر وجود پاکت شکرشو بگم کم گفتم. بخدا کم گفتم ...

چقدر خوبه کنارم هستی مهربونم ، گل من ، همنفسم



همنفس

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

هم نفس

خدایا شکرت...


خدایا هزاربار شکرت...
بالاخره تونستم گل خودمو ببینم . بالاخره تونستم به اون چشمای مهربون نگاه کنم . چشمایی که با اومدنشون تو زندگیم بهم فهموندن دنیا همه چیزش بد نیست. خدایا ممنونم ازت بخاطر خلقت بهترین و مهربون ترین گل دنیا . بخاطر خلقت اون چشمای مهربون که  وقتی بهشون نگاه میکنم دیگه هیچ غمی تو دلم نیست .
گل مهربونم ، هم نفسم ، تو بهترین و شیرین ترین لحظه  های عمرمو برام ساختی . وقتی  به چشمای مهربونت نگاه میکردم و اینکه میدونستم اوناهم دارن به من نگاه میکنن بهترین احساس دنیا رو داشتم . احساسی که تا اون روز تجربه نکرده بودم . آخه هیچ کسی رو اینقدر دوست نداشتم که به این حس برسم . هر روزی که میگذره ، نه  ، هر ساعتی که میگذره...اما نه بازم نه ،هر لحظه ای که میگذره از لحظه قبل بیشتر دوست دارم و این دوست داشتن بهم امید میده ، بهم زندگی میده ، بهم نفس میده.
با تو بودن برام بهترین حس دنیاست. این تویی که با اون چشای مهربونت با اون نگاه با محبتت  منو از غما آزاد میکنی . همه  لحظه هایی که با تو هستم برام شیرین و قشنگن. هر لحظه یه حس قشنگ یه احساس ناب . همش با وجود پاک و مهربون تو میشه.


صدات آرامش من، نگاهت امیدم به زندگی ، دیدن چشمات بزرگترین آرزوم و نفسهات دلیل بودنمه همنفس من


گل مهربونم ، من دل به مهر و محبت تو دادم، به اون احساس پاکت
پس تا ابد همراهم باش ...