سلام همنفس من چن روزه میخوام بیام و بنویسم اما خب نبودی و دس و دلم به نوشتن نمیرفت یادته سال اولی که باهم بودیم و اولین مسافرتی که رفتی؟یادته چقد سخت بود جدایی ازت؟ پنج سال گذشته و هنوزم همون قد بیقرارم ولی سعی کردم کاری کنم متوجه نشی اما بازم مث همیشه دس دلمو خوندی میدونم که میدونی این چند روز برام سخت تر از چند سال گذشتمیدونی رز من ، تصور زندگی بی تو برای من غیر ممکنه تصور اینکه صبحی بدون دیدن خورشید لبخندت شروع بشه کار من نیستتو تنها دلیل و دلخوشی من به زندگی هستی داشتن تو و قلب مهربونت بزرگ ترین شانس زندگی منه این خرداد برامون خیلی خاصه مث خرداد پنج سال پیش و اون شبای رویایی...
خرداد پنج سال پیش برای دل خودم نوشتم از دلم برات نوشتم و بدون اینکه قصد داشته باشم که این نوشته هارو بهت نشون بدم اما حالا میدونم میای تو این خونه و همیشه منتظری که با یه دنیا عشق و چند شاخه گل از در بیام تو و دل مهربونتو تو آغوشم بگیرم و همه قلب پاک و دوست داشتنیتو لبریز از عشق کنممطمئن باش تا زنده ام بهت عشق میدم و برا قلب و روح زیبات مینویسممینویسم چون لایق نوشتنی لایق خوندن و شنیده شدن تو بینظیری عشق من تو همه چیز خاص و فوق العاده ایدوست دارم ، با همه وجودم دوست دارم تا ابد دوست دارم همنفستقدیم به تو عشق ابدی من ...
سام
یکشنبه 17 خردادماه سال 1394 ساعت 02:01