همنفس
همنفس

همنفس

عشق یعنی

عشق یعنی مستی و دیوانگی


عشق یعنی با جهان بیگانگی


عشق یعنی شب نخفتن تا سحر


عشق یعنی سجده ها با چشم تر


عشق یعنی انتظار و انتظار


عشق یعنی هرچه بینی عکس یار


عشق یعنی لحظه های ناب ِ ناب


عشق یعنی سوز نی ،آه شبان


عشق یعنی شعله بر خرمن زدن


عشق یعنی رسم دل برهم زدن


عشق یعنی یک تیمم یک نماز


عشق یعنی عالمی راز و نیاز


عشق یعنی بیستون کندن به دست


عشق یعنی زاهد اما بت پرست

سرود زندگی

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

آونگ

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

بوسه

بوسه یعنی وصل شیرین دولب
بوسه یعنی عشق در اعماق شب
بوسه یعنی مستی از مشروب عشق

بوسه یعنی آتش و گرمای تب

بوسه یعنی لذت از دلدادگی

لذت از شب لذت از دیوانگی

بوسه یعنی حس خوبه طعم عشق

طعمه شیرینی به رنگ سادگی

بوسه آغازی برای ما شدن

لحظه ای با دلبری تنها شدن

بوسه آتش میزند بر جسم و جان

بوسه یعنی عشق من ، با من بمان

 شرم در دلدادگی بی معنی است

بوسه بر میدارد این شرم از میان

طعم شیرین عسل از بوسه است

پاسخ هر بوسه ای یک بوسه است

بهترین هدیه پس از یک انتظار

 بشنوید از من فقط یک بوسه است

 بوسه را تکرار می باید نمود

بوسه یعنی عشق و آواز و سرود

بوسه یعنی وصل جانها از دو لب

بوسه یعنی پر زدن ، یعنی صعود

بوسه یعنی شادی و شور و نشاط

بوسه یعنی عشق خالی از گناه

بوسه یعنی قلب تو از آن من
بوسه یعنی تو همیشه مال من


دور از تو

سلام همنفسم

امروز یه خط دیگه رو تقویم زدم . امروزم گذشت . گذشت اما خیلی طولانی ، خیلی... نیستی و تو نبودت ثانیه مثل سال می گذره.

ایندفعه خیلی بدتر شده . دوریت و بیشتر حس میکنم. بیشتر دلم برای مهربونیای دل مهربونت تنگ میشه. با این چیزایی هم که پیش اومده ...

کاش زودتر برگردی...

دلم برای ...

 بدجوری دلتنگتم...

بچه شدم نه؟ مث بچه ها حرف میزنم . هیچوقت اینطوری نبودم اما از وقتی اومدی و شدی گل من ، شدی نفسم همه چیز تغییر کرده . چیزایی که هیچ وقت فکرشو نمیکردم پیش بیاد و حرفایی که هیچوقت فکرشم نمیکردم به کسی بزنم دارم به تو میگم برای تو مینویسم از چیزایی که تو دلمه بهت میگم و...

فکر میکردم هیچکسی تو دنیا نیست که بتونم درکم کنه . هیچ کسی نیست که بتونه بفهمه من چی میگم ، چی میخوام ، چرا اینطوری رفتار میکنم ؟ هیچکسی نفهمید چرا شبا بیدار بودم چرا تو تنهاییام به اسمون نگاه میکردم به چی فکر میکردم تو اون حال...

هیچکسی نتونست بفهمه نتونست درک کنه نمیدونم شایدم نخواستن ... اره فکر میکنم دلیلش همین نخواستن باشه

قلبم سخت بود تو اون موقعیت از همیشه سخت تر شده بود هیچکسو نمیخواست دیگه بریده بود از همه . خسته شده بود از نامردیایی که در حقش کرده بودن ، خسته بود از اینکه همه پس میزدنش ، از اینکه میخواست ادمیتشو داشته باشه اما همه بهش میگفتن ...

دیگه فقط خودشو میخواست فقط تنهاییاشو

تنها نبودم حتی یک دقیقه

با تنهایی که بهترین رفیقه ...

این بیتو خیلی با خودم تو تنهاییام زمزمه میکردم خیلی زیاد ...

اما نمیدونم چی شد چرا درمقابل تو نمیتونست دووم بیاره نمیتونست مقاومت کنه دیگه اون سختی و سفتی رو از دست داده بود . تازه داشت میفهمید هنوزم هستن کسایی که معنی ادمیت یادشون مونده . میتونن درک کنن که چی میخواستمو میخوام. دنبال چی هستم . برای چی دست و پا میزنم.

گل من ، همنفس مهربونم با اومدنت دیگه هیچ تنهایی برام نمونده. دلم میخواد زودتر برگردی . دیگه تحمل ندارم یه لحظه ازم دور شی ، نمیتونم این دوری رو تحمل کنم ، نمی تونم ...نمی تونم عزیزم...

فدای قلب مهربونت همه زندگی من ، همنفسم مطمئن بودم قلبم داره با قلبت میزنه ، بهم ثابت شد . ثابت شد همنفسم تویی . تویی که قلبم با قلبت یکی شده . اینو وقتی که بهم خبر اون موضوع رو دادن با همه وجودم بهش رسیدم. قلب خودمم...

تا ابد دوست دارم همنفس من

منتظرتم گل من بیا...