همنفس
همنفس

همنفس

سومین سال تولد وبلاگ همنفس...

سلام همنفس من ...
اینبار 2 تا پست با هم میذارم اما این یکمی فرق میکنه
باید یکمی زودتر این پستو میذاشتم اما خب فرصت نشد
اینم سومین خرداد عشق من
یعنی سومین سالیه که این وب حرفای دلمو بهت نشون میده...
خرداد 89 دلیل متولد شدن این وب تو بودی اما نمیدونستم کارم درسته یا نه اگه چیزی بنویسمو بعدا ببینی عکس العملت چی میشه اخه هنوز نگفته بودم عاشقتم...
اما دلو به دریا زدمو نشونت دادم وقتی فهمیدم خوشت اومده نمیدونی چه انرژی می گرفتم
همین شورو شوقی که برا هر پست نشون میدادی و اینکه میدیدم برات مهمه و همیشه میای و سر میزنی بهم انرژی میداد که هر روزبهترو بهترش کنم همینا باعث شد به وبو طراحی وب علاقه پیدا کنمو دلم بخواد یاد بگیرم تا یه روزی بتونم یه قالب قشنگ برا اینجا طراحی کنم قالبی که تک تک کداشو خودم بنویسم .
شاید به این زودیا نشه بخاطر خدمتم اما حتما یه روز این کارو میکنم عشق من .
دلم میخواد کاری کنم که وقتی میای اینجا زیباییاش چشای زیباتو نوازش کنه ...
دوست دارم رز دوس داشتنی من ...



تقدیم به تو رز زیبای من...

یاد با تو بودن...

سلام همنفس من...
از چی بگم غیر از دلتنگی که دلتنگی داره دیوونه م میکنه ... که دل تنگم بیتاب تر از همیشه برات بیتابی میکنه عزیزکم.
اخرین ساعتای مرخصیمه و تا چن ساعت دیگه باید برگردم پادگان... چقدر زود تموم میشه لحظه های باهم بودنمون و چقدر کند میگذره لحظه های دور از تو بودن...
چقدر کند میگذره دیروز 18 م بود تازه 4 ماه تموم شدو از امروز دارم 5 ماهو پر میکنم ...
4 ماهه از اون شبا و روزای باهم بودنمون دور شدم اما مث 40 سال بهم گذشته ...
رز من چکار کردی با عشقت که دلم اینطوری بیتابته ؟ چکار کردی که بی تو زندگی برام بی معناس ؟
چکار کردی که بی تو خودمو خالی و سردو تاریک میبینم؟ عشقت مث معجزه روح مردمو دوباره زنده کرد بهم نفس دادی و شدی همنفسم شدی هوای زنده بودنم که حالا بی تو بی هوا میمیرم...
روحت شده برام مث یه ترانه مث یه غزل زمزمه میکنم باتو بودنو در روحت جاری شدنو... یاد روزای اول و اون ترسو استرسا اون دودلی و تردید که میمونه باهام یا منو قلب بی نبضمو میسپره به همون دنیای تاریک...که میذاره بازم تو خودم بشکنمو رهام میکنه بی اونکه بدونه عاشقم...
یاد اون 40 روزبیتابیو بیقراری برای به هم رسیدنو نفس کشیدن تو هوای هم... یاد بغضو گریه های بی امونو هق هق دلامون نه از بی کسیایی که بهمون گذشته بلکه از سر شوق که حالا کسی هست که درک کنه تنهایی رو که طعم تلخ انتظار و بی کسی رو فهمیده باشه زمانی که ادمای زیادی کنارش بودن اما تنها بوده حتی تو جمع...
یاد صدایی که مث لالایی برا روح خستمون لازم بودو گاهی میخواستیم که با صدای هم با نوازشای هم چشامونو اروم ببندیم و فراموش کنیم هرچی که بوده رو و اروم بخوابیم تا دم صب و دوباره با همون صدا و همون نوازش از خواب پاشیم که ببینیم عشق چقدر زیباو رویایی میشه وقتی یکی تا صب بی اونکه بدونی تو موج موهات غرق بوده و با دستاش نوازشت میکرده تا شاید زخمای قدیمی روحتو با مرهم عشقش خوب کنه که وقتی از خواب پا شدی دردی تو روح زخمیت حس نکنی...
یاد همه لحظه های باتو بودن دوباره دلتنگ ترم میکنه برا رسیدن بهت ... هنوز نرفته دلم تنگه برا لحظه ای که بتونم باز درکنارت باشم...
عشق من عاشقتم عاشق تر از همیشه...



تقدیم به تو معنای حقیقی عشق...