همنفس
همنفس

همنفس

چرا

 

خدایا چرا؟

چرا دست از سرم بر نمیداره؟

چرا نمیذاره با گلم خوش باشم ؟

چرا نمیذاره با همنفسم نفس بکشم؟

چرا هر دفعه یه داستان تازه درست میکنه تا آرامش منو بهم بزنه؟

خدایا اشتباه کردم ، قبول دارم به خداییت قبول دارم اشتباه کردم ...

اما

اخه مگه فقط این اشتباه از طرف من بود؟ اگر تقصیر اون از من بیشتر نباشه کمتر نیست. بخدا اشتباهاتش کمتر از من نبوده.

خودت شاهد بودی خودت که میدیدی .

خداااااااااااااااااااااا... اشتباه کردم. بخداییت پشیمونم . عذابشم که کشیدم دیگه قراره چی بشه؟ دیگه میخواد باهام چیکار کنه؟

من که دیگه تا اونجا که میتونستم هر کاری کردم تا همه چیز فراموش بشه. اما مث اینکه قرار نیست این گذشته لعنتی این خاطرات کثیف ولم کنه . مثل اینکه میخوان تا اخر عمر باهام باشن و منو عذاب بدن.

خدا اون چند سال تنهایی بس نبود ؟ این عذابی که از گذشته همراهم بود بس نبود؟ اون تهمتی که بهم زد بس نبود؟ اونهمه بی معرفتیایی که در حقم کرد بس نبود؟ اون همه قولای دروغی که بهم میداد بس نبود؟ اینهمه گناهایی که بخاطرش مرتکب شدم و بار گناهامو هر روز سنگین تر کردم بس نبود؟ اون سال هایی که باید از زندگی مثل همه لذت میبردم تو آتیش اون سوختم بس نبود؟

خسته شدم از این موضوع لعنتی به خداییت قسم خسته شدم. چرا تموم نمیشه؟

خدایا بازم هزار بار شکرت که گلم کنارمه . که وقتی خسته ام وقتی از دنیا دلم  گرفته ، اون هست ، باهامه ، آرومم میکنه . خدایا باشه تحمل میکنم همه سختیا رو همشو . دیگه تنها نیستم . دیگه نمیترسم این غما از پا درم بیاره . همین که کنارمه ، همین که میدونم آرامش وجودم کنارمه باعث میشه سختیا رو تحمل کنم...

 گل مهربونم ، آرامش من ، بخاطر وجود پاکت ، بخاطر حضورت .ممنونم ازت .

 بخاطر اینکه تورو بهم داد ، تور آورد تو زندگیم ، چقدر شکرشو بگم که حداقل خودمو راضی بشم؟ اگر تا آخر عمرم بخاطر وجود پاکت شکرشو بگم کم گفتم. بخدا کم گفتم ...

چقدر خوبه کنارم هستی مهربونم ، گل من ، همنفسم



نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد