همنفس
همنفس

همنفس

دیدار...

سلام همنفس من...
گل رز خوش عطرو زیبای من...
رفیق گریه هام...
سنگ صبور غم هام...
بهترین لحظه ساز زندگیم...
همه بودو نبود من ...
پاک ترین و زلال ترین احساس دنیا...
مهربونترین فرشته هستی...
ارامش من...
عروس قصه های من...
بینهایت و با همه وجود دوست دارم
برای با تو بودن و داشتن احساس نابت لحظه شماری میکنم
تا همیشه از تو و برای تو مینویسم اگر این مدت سکوت کردم دلیلش هیچی جز این نبود که میخواستم برای یه مدت پست اخرم رو وب باشه
پستی که هربار باعث میشد وقتی اینجا میام همه اون لحظه ها برام زنده شن و باز غرق عطر نفسهات شم همنفس من
چقدر دلم برا وجود مهربونت تنگ شده گل رز با احساسم...

کاش ثانیه ها میمردن، کاش قلب ساعتا وا میستاد، کاش اون لحظه ها اونطوری با سرعت نمیگذشتو تموم نمیشد، کاش میتونستم بیشتر تو اغوشم بگیرمتو اون چشمای زیبا و دوس داشتنیتو ببوسم و احساس کنم که من تنها مرد روی زمینم که اینقدر خوشحالو خوشبختم که باز به یکی دیگه از ارزوهام رسیدم...


عزیزم چند ماه گذشته ، از اون اولین دیدار
از اون عکس یادگاری، لب آب، کنار دریا
منو تو نشسته بودیم ، رو به دریا روی سنگا
دل به هم سپرده بودیم ، فارغ از غمای دنیا
سرتو روشونه من ، دسامون تو دس هم بود
قصه های عاشقونه شروعش خیلی قشنگ بود

مث اسمونو دریا ، توی رقص ابر و موجا
تک و تنهاییمو با هم ، تو حجوم فاصله ها
تو افق به هم رسیدن حتی اسمونو دریا
یه روزی به هم میرسیم ، شایدم اخر دنیا
یا شاید اسمون بارید تا رسید تو دل دریا
شایدم دریا دلو کند برسه به قلب ابرا

انگاری تموم نمیشه جنگ ساعت با دل ما
داره باز خط میکشه هی ،رو تموم ثانیه ها

میشکنه تو موج دریا ، بغض نشکسته ی ابرا
ساحل خسته و غمگین ، پر از جاپای اشکا
سرتو روشونه ی من ،دسامون تو دس هم بود
انگاری لحظه ی دوری ، اخر دنیا واسم بود
مث اسمونو دریا ، توی رقص ابر و موجا
تک و تنهاییمو با هم ، تو حجوم فاصله ها
تو افق به هم رسیدن حتی اسمونو دریا
یه روزی به هم میرسیم ، شایدم اخر دنیا


عاشقتم عروس قصه های من...




تقدیم با همه وجود به تو که بهترینو مهربونترین همنفس دنیایی ، همنفس من...

نظرات 3 + ارسال نظر
۲۰ سه‌شنبه 29 آذر‌ماه سال 1390 ساعت 21:42 http://www.ashpazonline.com/armine20

تو برای من یک آرامش عجیبی.....تو مثل آرامش یک نسیمی زیر گوش یک گل آرام خوابیده....مثل یک آرامش بال های بسته یک پروانه.....تو عجیب آرامشی.... مثل یک هوای لبریز از باران و شبنم های مثل قاصدک رها شده....


تو مثل انگشت های یک صنوبری که روی برگ هایش را آرام تر از صدای نفس های یک کبوتر نوازش میکند........تو مثل یک سکوتی که انگار پشت تمام حرف های عاشقانه خوابیده....

نکرت جمعه 30 دی‌ماه سال 1390 ساعت 13:39

سلام سام
خوبی؟
ارادت داوش
تو خدمت با اهنگ های محسن زنده موندیم
نه خود اهنگ
با زمزمه هاش

دختر بهار شنبه 8 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:03 http://www.girlofspring.blogfa.com


بهترین دوست خواهی بود حتی اگر سختی راه ، چشمانت را از من دور کند
و بهترینی حتی اگر طنین صدایت به گوش من نرسد .

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد