دو

هنوز زنده ام

کورسویی امید برایم باقی مانده است

هنوز مرده ی متحرک نشده ام

هنوز به امید حس کردن عطر گل زیبایم نفس میکشم

هنوز چشم به جاده های بی پایان انتظار دارم

هنوز هر ثانیه را میشمارم

هنوز بر سر ساعتم فریاد میکشم

اما اینبار نه بخاطر کند رفتن

با فریادهایم با ناله هایم ...

التماسش میکنم که تندتر بر روی این زمان لعنتی خط بکشد

اما هنوز

هنوز مثل قبل بازهم صدای خنده اش را میشنوم

بی معرفت

برایش فرق نمیکند که چه بگویم

آن زمان که میگفتم نرو

مثل باد میرفت

حالا که التماسش میکنم برو

انگار خسته تر از من است

نایی برای رفتن ندارد

اما هنوز مثل قبل

ملتمسانه نگاهش میکنم

برایش فرقی نمیکند

کندتر از همیشه میرود...

بلنتر از همیشه میخندد...


سلام همنفس من ...

امروزم گذشت ،هرچند روز نبود یه شب خیلی بلند بود که اصلا قصد تموم شدن نداشت

حالا شد
                                               

 روز

اما هرچی که میگذره بیشتر دلم برای خودم میسوزه . دلم میسوزه از اینکه اونقدر احمق بودم و اونقدر کور که نفهمیدم چه گل رزی کنارمه .حسرت اینو میخورم که میتونستم بهتر و بیشتر از در کنارت بودن لذت ببرم اما بجاش چیزی رو انتخاب کردم که منو تا حد مرگ رسوند . جایی که نزدیک بود برا همیشه خودمو از داشتن زیباترین احساس دنیا محروم کنم ... خیلی دلم میسوزه برای خودم که چقدر ...

تا ابد دوست دارم زیباترین گل رز باغچه هستی


همه گلای دنیا فدای یه لبخندت گل رز من...


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد